جدول جو
جدول جو

معنی فراخ ابروی - جستجوی لغت در جدول جو

فراخ ابروی
(فَ اَ)
آنکه به عشرت گذراند و با مردم به شکفتگی برخورد کند. (از آنندراج). رجوع به فراخ آبرو شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فراخ روی
تصویر فراخ روی
تجاوز از حد خود، برای مثال مکن فراخ روی در عمل اگر خواهی / که وقت رفع تو باشد مجال دشمن تنگ (سعدی - ۷۰)، آسان گیری، اسراف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فراخ ابرو
تصویر فراخ ابرو
گشاده ابرو، کنایه از خوش رو، خوش خلق
فرهنگ فارسی عمید
(فَ اَ)
به عشرت گذراندن وبا مردم به شکفتگی برخوردن. (آنندراج) :
چو بنمود شاه از سر نیکوی
بدان تنگ چشمان فراخ ابروی.
نظامی.
رجوع به فراخ آبرویی شود
لغت نامه دهخدا
(فَاَ)
فراخ ابروی. رجوع به فراخ ابروی شود
لغت نامه دهخدا
(فَ)
خوشی بابرکت و زندگانی خرم. (ناظم الاطباء). آبرومند زیستن. با آبروی زیاد بودن. در مآخذ دیگر یافت نشد
لغت نامه دهخدا
(فَ)
خوش و دارای زندگانی بابرکت و خرم. (از ناظم الاطباء). رجوع به فراخ ابروی شود
لغت نامه دهخدا
(فَ رَ)
گشادبازی. (یادداشت بخط مؤلف) :
مکن فراخ روی در عمل اگر خواهی
که وقت دفع تو گردد مجال دشمن تنگ.
سعدی (گلستان).
رجوع به فراخ رو شود
لغت نامه دهخدا
(فَ)
شکفته رو و گشاده پیشانی. (آنندراج). فراخ رو:
دریا که چنین فراخ روی است
بالایش قطره های جوی است.
نظامی.
رجوع به فراخ رو شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از فراخ ابرویی
تصویر فراخ ابرویی
به عشرت گذراندن و با گشادگی با مردم برخورد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
شتاب رونده به عجله رونده، کسی که از حد خود تجاوز کند، مسرف هرزه خرج. بشتاب رفتن، تجاوز از حد خود، اسراف، گشاد بازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراخ ابرو
تصویر فراخ ابرو
((فَ. اَ))
گشاده رو، خوش رو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فراخ روی
تصویر فراخ روی
((~. رَ))
به شتاب رفتن، تجاوز از حد خود، ولخرجی، اسراف
فرهنگ فارسی معین